انسان در رابطه به دنیا میآید، در رابطه زندگی میکند و در رابطه میمیرد. انسان، نیاز به دیگری در وجودش نهادینه است و این موضوع به زیبایی در فیلم وال ای به نمایش در میآید.
عشق و رابطه موضوعی است که از همه بیشتر، فیلسوفان، شاعران، متفکران، ادبیان، اندیشمندان و نویسندگان درباره آن اندیشیده اند، شعر سرودهاند، نظریه ساختهاند، فکر کردهاند و نوشتهاند.
برداشتی آزاد از کتاب گریز از آزادی نوشته اریک فروم
فیلم وال ای و عشق
وال ای در دنیایی زندگی میکند که انسانها زمین آن را پُر از زباله کردهاند و خود، آن را ترک کرده اند. این تصویر از دنیای ما، چندان فانتزی و دور از انتظار نیست.
داستان از آنجایی شروع می شود که وال ای به صورت اتفاقی یک صحنه از نمایش یک ویدئو را میبیند و پُرسش «عشق چیست» از همین جا جرقه میزند. البته این بدان معنا نیست که وال ای دوست داشتن را نمیفهمد. او دوست داشتن را خوب درک میکند. ارتباطش با سوسک که به نوعی تنها دوستش است، هویداست.
در همین دوست داشتنهای خود و دیگران است که عشق میتواند بروز پیدا کند و برای وال ای نیز چنین است. او میخواهد بداند عشق چیست؟ عشق چیزی رنگ دهنده به زندگی ماست. یک نوع جهانبینی است. اینگونه هم نیست که کسی که دوست داشتن را درک نکرده باشد، عشق را بفهمد. یا کسی قبل از عشق زندگی ناامیدکننده داشته باشد، عشق بیاید و آن آدم را از بیخ و بُن تغییر دهد. خیر این چنین نیست. قبل از عشق ما باید دوست داشتن را در زندگی بارها و بارها تجربه کرده باشیم و این چیزی بود که وال ای تمرین کرده بود. به خانه او نگاه کنید. به کارهای لذت بخشی که مخصوص خود اوست. از پخش موسیقی و لذت بردن گرفته تا علائق خاصش به جمع آوری اشیا.
در صحنهای از فیلم میبینیم که وال ای به آسمان خیره میشود. به ستارهها خیره میشود و موسیقی را پخش میکند. نگاه به ستارگان و ارتباطش با عشق شگفتانگیز بود. انتظار رنگآمیزیِ دنیایی بیمعنی. امیدی در دل و تلاشی برای کسب تجربههای جدید.
بخش اول فیلم: وال ای و ستودن زندگی در تنهایی!
در ابتدا تنها یک ربات کوچکِ منسجم کننده زباله را میبینیم. تمام همنوعانش از بین رفته اند و فقط این وال ای است که باقی ماندهاست. وال ای و تنها دوستش(سوسک).
وال ای همچنان به کارش ادامه می دهد. زباله جمع و منسجم میکند. وال ای خودش را با نوعی از زندگی سخت وقف داده است. او در حین اینکه کارش را انجام میدهد، زندگی خودش را هم دارد و این زمانی مشخص میشود که خانهی او را میبینیم. خانهی او انباری از خرت و پرت های مختلف و ابزار آلات گوناگون است. او دستگاه پخشکننده موسیقی دارد. او میرقصد و زندگی میکند! او در تنهایی، معنای زندگی را یافته است. در رواننوشتههای روانشناسی تنهایی و احساس تنهایی بیشتر به این موضوع پرداختهایم.
بخش دوم فیلم: وال ای در جست و جوی عشق
اولین دیدار وال ای با ایو(EVE) زمانی اتفاق میافتند که ایو به زمین میآید. وال ای محو ایو میشود. او را موجودی یگانه مییابد و به دنبالش راه میافتد. (این خاصیت عشق است که دو فرد خود را یگانه و منحصر به فرد ببینند. شاید در نگاه دیگران، آن دو چیزی جز افرادی معمولی نباشند، اما چیزی که مهم است نگاه آن دو به یکدیگر است که تفاوت بسیار ایجاد میکند. نگاه وال ای به ایو و بعد ها نگاه ایو به والی.)
در ملاقاتهای ابتدایی، ایو توجهی به وال ای نمیکند ولی اینگونه نیست که وال ای دست از تلاش بردارد. او برای خواستن ایو تلاش میکند.
عشق راستین از دل تجربه تنهایی بیرون میزند. فردی که خود را تنها احساس کرده است و با این تنهایی رو به رو شده است و این تنهایی را پذیرفته است، احساس یکتایی از فردیت و خود آگاهی دارد و کسی است که میتواند عشق راستین را تجربه کند. ما زمانی که خود را نشناختهایم چگونه میتوانیم دیگری را بشناسیم و به او عشق بورزیم؟
ما عمدتا پذیرش عشق را بلد هستیم اما دادن عشق را نه. عشق ورزیدن یک هنر است.

بخش سوم فیلم: وال ای عاشق
عشقی که وال ای میسازد، باعث رشد خودش میشود. فداکاری وال ای محدود به ایو نیست بلکه برای همه است. برای همین میگوییم عشق یک جهانبینی است. یک جهانبینی در این دنیای بیمعنا که میتواند معنایی زیبا بسازد. آگاهانه از کلمه «پیدا کردن» استفاده نمیکنیم تا بگوییم که عشق ساختنی است نه پیدا کردنی.
ایو از وال ای خیلی پیشرفتهتر است. کارهایی که ایو میتواند انجام دهد برای وال ای شگفت انگیز است. وال ای یک ربات قدیمی و کهنه کار است، در صورتی که ایو آخرین مدل از نوع خودش و بسیار پیشرفته است.
شاید گاهی این اختلاف فاحش را در بین زوجین هم میبینیم ولی چیزی پنهان میماند که آن دو را به هم نزدیک میکند. شباهت از هر چیزی مهمتر صمیمیت بین دو فرد را پیشبینی میکند. منظورمان از شباهت، شباهت در تفکرات و هیجانات و احساسات است. شاید در ظاهر فردی از زوج خود بسیار زیباتر باشد ولی چیزی که آن دو را بهم نزدیک کردهاست، میتواند شباهت آن دو در نوع اندیشه و فکر و در نهایت درک یکدیگر باشد.
در جایی از فیلم وال ای که ایو گیاه را پیدا میکند و به نوعی خاموش میشود؛ تلاش وال ای برای برگرداندن ایو بینظیر است و به نظر من این دقیقا بازگرداندن رابطه خود با ایو است. در بسیاری از مواقع در ساخت رابطه صبور نیستیم و به سرعت میخواهیم به خواستههای خود برسیم. ساخت یک رابطه یک پروسه تدریجی است و نیاز به زمان دارد.

ارتباط مجازی
زمانی که وال ای به سرزمین جدید آدمها گام میگذارد، متوجه ارتباطات انسانی میشویم که کاملا به صورت مجازی هستند. ارتباط مجازی مخصوصا در این عصر تکنولوژی به صورتهای مختلف مثلا واتساپ در جامعه ما، بسیار رواج دارد. میتوان از ابزارهای ارتباط جمعی استفاده کرد اما نباید از یاد برد که به هیچ عنوان جای ارتباطات حضوری را نمیگیرند. بسیاری از سوء تفاهمها به دلیل همین مکالمات مجازی شکل میگیرند. زمانی که افراد رو در رو به گفت و گو مینشینند میتوانند درک بسیار بهتری از یکدیگرداشته باشند. از دلایل این تفاوت میتوان به دریافت اطلاعات بیشتر مخاطب ما از لحن صدا، رفتار های بدنی و یا حالتهای هیجانی صورت که در بسیاری از موارد در ارتباط مجازی یا وجود ندارند یا با کیفیت پایینی ارائه میشوند، مربوط دانست.
چیزی که وال ای به ما آموخت، رابطه اصیل انسانیست که فضای مجازی و به تبع آن تکنولوژی، آن را از بین میبرد.
زنده ماندن یا زندگی کردن؛ مسئله اینست…
در اواخر فیلم وال ای ، کاپیتان میگوید که «من نمیخوام زنده بمونم، من میخوام زندگی کنم» در دنیای رقابتجوی کنونی، هدفهایمان به راحتی در این هیاهوها گم میشوند. یادمان میرود که قرار است خوب زندگی کنیم و نه فقط به هر طریقی بخواهیم زنده بمانیم. عشق میتواند زندگی کردن باشد. تجربه عشق با تمام اشکها و لبخندها، زندگی را طراوت میبخشد. برای انسانی که اساسا به دنبال شناخت ناشناختهها است، تجربه عشق میتواند تجربه بیهمتایی باشد.