خودشیفتگی یک وضعیت فردی است که در آن فرد، خود را بیارزش میداند و مدام در پی تأییدشدن از سوی دیگران است؛ در صورتیکه خودش به احساسات دیگران اهمیتی نمیدهد. فروید اولین نفری بود که این اصطلاح را معرفی کرد، در حالیکه هاینز کوهوت توصیف مفصلی از وضعیت خودشیفته ارائه داد. واقعیات زندگی ما آسیب خودشیفتگی را افزایش میدهند: گرایشات اجتماعی، فشار شبکههای اجتماعی با عکسهای فوتوشاپی و انتشار مجلات، همه تصویری غیرواقعبینانه تولید میکنند از زندگی که فقط آسیب را بدتر میکنند. در رواننوشته ی حاضر، به تعریف و توصیف زخم خودشیفتگی میپردازیم.
زخم خودشیفتگی چیست؟
در اوایل زندگی، فرد طرد، انکار نیاز، احترام و درکشدن را تجربه میکند. طبق گفته میلر، این شرایط یک “خرابی روانی” را به وجود میآورد که به زخم خودشیفتگی شناخته شده است. بزرگ شدن به همراه زخم خودشیفتگی، اضطراب، هیجان اندوه، افسردگی را ایجاد میکند که مقدمهای هستند برای اینکه شخصیت خودشیفته شکل بگیرد. شفای زخم خودشیفتگی وقتی ممکن است که فرد تحت رواندرمانی یا روانکاوی قرار بگیرد. شناسایی زخمهای خودشیفتگی و درمان آن به افراد کمک میکند تا با استرسهای زندگی کنار بیایند.
مثال برای زخم خودشیفتگی
فروید مثال زخم خودشیفتگی را به “احساس بیوفایی با آمدن یک خواهر یا برادر جدید” توصیف میکند. این مثال معمولا برای بچههای بزرگتر اتفاق میافتد که تمام توجه والدین را از آن خود میکردند. فرزند اول نسبت به اینکه عشق، مراقبت و عاطفهی یکسانی از والدین خود دریافت نکند مورد تهدید است. وقتی کودک نتواند با موقعیت کنار بیاید، ناامنی و زخم خودشیفته را ایجاد میکند که آن را با خود تا بزرگسالی به همراه میآورد.
مثالی دیگر، ناامید شدن (disappointment) از یکی از اعضای خانواده یا دوست نزدیک است. واقعیتی که در ابتدای زندگی، فرد با آن مواجه میشود این است که سایرین الزاما نیازها و آرزوهای او را برآورده نمیکنند. هنگامیکه چنین اتفاقی رخ دهد، فرد از طرف مقابل ناخشنود میشود. او محرومیت را تجربه میکند. درنهایت، زخم خودشیفتگی احساسی از بیاعتمادی نسبت به افراد در او ایجاد میکند.
نتیجهی این آسیب چیست؟
خشم و کینه خودشیفتگی (Narcissistic Rage)، واکنشی به آسیب خودشیفتگی است. آسیبی که در پی تهدید به عزت نفس خودشیفتگی یا ارزش خود فرد وارد میشود. خشم خودشیفتگی اصطلاحی است که اولین بار هاینز کوهوت در 1972 آن را مطرح کرد. آسیب خودشیفتگی عبارتی است که توسط فروید در 1923 استفاده شده است. در این تعاریف، خشم و کینهی خودشیفتگی هنگامی بوجود میآید که فرد در روابطش احساس بیارزشی کند و به نوعی دچار زخم خودشیفتگی شود. در این حالت است که در پی رفتارهای آسیبزا برای خود یا دیگران بر میآید.
کوهوت در مورد خودشیفتگی و خشم خودشیفتگی، یک پیوستار کامل از تجارب خشم و کینه را ارائه داد. در نظر او، خشم و کینهی خودشیفته ناشی از زخم خودشیفتگی کاملأ عکس پرخاشگری بالغانه است.
کوهوت میگوید خشم و کینهی خودشیفتگی نمیتواند به صورت جرات ورزی خود را نشان دهد. به دلیل اینکه در خودشیفتهها، ساختار خود حساس و شکننده است. ضعف ساختار خود به “ایجاد و تحول حساسیت خودشیفته” منجر میشود. حساسیت خودشیفته، یک حساسیت افزایش یافته نسبت به شکست و ناامید شدن از افراد است. آسیب خودشیفته که در اثر زخم خودشیفتگی پدید میآید، به خشم و کینهی خودشیفتگی منجر میشود. در روابط عاطفی، این آسیب ممکن است به سوء استفاده یا خشونت خانگی تبدیل شود که در مورد آن در روانپادکست بیشتر توضیح دادهایم.

شفای زخم خودشیفتگی چگونه است؟
شفای زخم خودشیفته برای سلامت روان افراد حیاتی است. طبق مثالی که در مورد ناامید شدن از اعضای خانواده یا دوست نزدیک زده شد، درمانگر بایستی این را مدنظر داشته باشد که برای فرد خودشیفته یک سری آرزوها دست نایافته خواهند بود. حتی اگر منطقی و قابل پذیرش باشند، باید از آنان چشمپوشی کرد. اما این بار، به جای اینکه عزت نفس فرد خودشیفته مورد تهدید قرار بگیرد و باور پیدا کند که کم ارزش است، در کنار درمانگر، یاد میگیرد که این دو را با یکدیگر تفکیک کند. او مهارت این را کسب میکند که پاسخگو نبودن فرد مقابل در رابطه را از بیارزش بودن خود تفکیک کند.
در سیر درمان، فرد خودشیفته یاد میگیرد که اگر فرد مقابل، در اینجا درمانگر، رفتار مورد نظر را انجام نداد، توجه نکرد، یا حتی طرد کرد، الزاما به معنای ارزش پایین او نیست. ارزش او را انگارهها و نحوه نگرش او نسبت به خودش تعیین میکند. بنابراین بایستی از نظر خودش انسان با ارزشی به نظر بیاید تا بتواند با سایرین نیز بهتر برخورد کند. در این زمان است که رفتار سایرین باعث باز شدن این زخم خودشیفتگی و در نتیجه فوران آتش خشم و کینه او نمیشود. میتواند متناسب با موقعیت واکنش نشان دهد و روابطش را از تخریب محافظت کند.
نتیجهی درمان زخم خودشیفتگی
فرایند ناکام کردن بایستی با جلوگیری از تبدیل آن به زخم خودشیفتگی منجر شود. چنین فرایندی در درمان، به تجربهی فقدان و عزاداری نسبت به آنچه که فرد خودشیفته نمیتواند به دست بیاورد منجر میشود. فرد با تجربهی ناکامی که در رابطهی با درمانگرش میبیند، غم از دست دادن آنچه که مطلوبش بوده را تجربه میکند. این غم، از آن جهت که به او یاد میدهد چگونه از دست بدهد و برای از دست دادن و نداشتن نیازهای دیگرش هم آماده باشد، بسیار ارزشمند است. بدین ترتیب، فرد ظرفیت و تحمل را کسب میکند.
بنابراین، با ایجاد ظرفیت و تحمل ناکامی، فرد خودشیفته میتواند نسبت به طرد و ناکامی ظرفیت بیشتری از خود نشان دهد. تجربهی ارضا نشدن نیازها و آروزهایش از طرف سایرین، دیگر به زخم خودشیفتگی تبدیل نمیشوند و درنهایت میتواند روابط بهتری را تجربه کند. این گونه است که با افزایش ظرفیت و تحمل ناکامی، فرد نسبت به اظهار نظر سایرین یا رفتارهای آنان حساسیت کمتری پیدا میکند و حتی اگر آنان را تهدید به خود بداند، بالغانهتر برخورد میکند.