فروید، روانشناس مشهور دو حوزهی مهم را در تجارب انسانی شناسایی و معرفی کرد: عشق و کار. جستجوی کار بخش قابل توجهی از توجه و زمان ما را میگیرد اما روابط نیز در معنا بخشیدن به زندگیتان و بهتر شدن روزهای خوش با هم بودن بسیار اثرگذار خواهد بود. اگر در کار دچار تنش شویم، عشق و رابطه به مراتب تنشهای بیشتری را وارد زندگی ما میکند. آگاهی از مهارتهای زندگی و ارتباطی در بهتر کردن رابطه به کاهش تنشهای ناشی از ناآگاهی کمک میکند.
تنش در رابطه به معنی این نیست که ما به دلیل دور ماندن از تنش رابطه، اصلا وارد رابطه نشویم. باید رابطه را زندگی کرد و پذیرفت که یک رابطه هم بخش خوب دارد و هم بخش بد. نمیتوان در یک رابطه بود و اثری از تنش را ندید. تنش را نمیتوان از بین برد اما برای کم کردن تنشها میتوان به آگاه شدن از مهارتهای زندگی و ارتباطی و مفید بودن آن در روابط خوشبین بود.
قدم اول در مهارتهای زندگی : ایجاد رابطه با خودتان
محبوبتان، اعضای خانواده، دوستانتان، دلبندتان همیشه با شما نیستند. هر فردی به دلیلی دیر یا زود از زندگی شما میرود. شما مستقل میشوید و از پدر و مادر جدا میشوید و نوع رابطهتان با آنها تغییر میکند. فرزندانتان بزرگ میشوند و خانه را ترک میکنند. تنها کسی که همیشه و مدام حضور خود را اعلام میکند: خودتان هستید.
دوست داشتن خودم
اگر با خود احساس راحتی داشته باشید و مدام آغوش خود را به روی خودتان باز کنید، با تنهایی خود نیز راحت خواهید بود. چه بسا بسیارند افرادی که تنهایی را تاب نمیآورند و مدام به دیگران چنگ میزنند تا با واقعیت اینکه بههرحال همه ما تنهاییم، روبه رو نشوند. اریک فروم معتقد است انسان از تنهایی بیشتر از مرگ میترسد. ما برای فرار از تنهایی دلبستهی افراد میشویم و مدام به آنها چنگ میزنیم تا با واقعیت تنها بودن روبهرو نشویم. این در حالی است که تا با واقعیت تنها بودن رو به رو نشویم بزرگ نخواهیم شد! ما در اصل تنهاییم و بار تصمیمات مهم زندگیمان را به تنهایی به دوش میکشیم.
مهارتهای زندگی و نکات مفید
مهارتهای زندگی و نکته هایی که به ما کمک می کنند بیشتر با خودمان کنار بیاییم و خودمان را بپذیریم:
- زندگی آگاهانه: آگاه بودن از قدرت افکار و اینکه رفتارها چگونه روی شما و دیگران تأثیر میگذارد.
- پذیرفتن خودتان: دانستن این نکته که به هرحال با خطاها و موانعی روبهرو هستیم.
- پذیرفتن مسئولیتها: مسئولیتپذیری برای تمام کارهایی که انجام میدهید حتی وقتی نتایج مطلوب نباشد.
- جرات و جسارت: دانستن نیازها و توانایی اعلام آنها به صورت روشن و صریح.
- زندگی هدفمندانه: دانستن این نکته که هرکاری میکنید برایتان با معناست و ارزشمند است.
- یکپارچگی شخصی: شناختن ارزشهایتان و مطابق این ارزشها زندگی کردن.
چه سوالاتی برای ارتقای مهارتهای زندگی از خود بپرسم؟
سؤالاتی که می توانید از خودتان، برای ارتقای مهارتهای زندگی بپرسید. سؤالات اثرگذار میتواند شامل سؤالاتی از جمله دوست دارم چه نوع رابطهای با خودم داشته باشم؟ چه عواملی اعتماد به نفس را در من شکل میدهد؟ چه مواردی اعتماد به نفس مرا کم میکند؟ چه باورها و افکاری باعث میشوند که من خودم را دوست نداشته باشم؟ هنگامی که براساس ارزشهای مهم در زندگی رفتار میکنم، اعتماد به نفسم چگونه است؟ دوست دارم چه چیزهایی را در زندگیم عوض کنم؟ اولین گامی که می توانم در این موارد بردارم چیست؟ چطور میتوانم خودم را تشویق کنم. پاسخ به این سؤالات ما را در یافتن مهارتهای زندگی برای پیشبرد اهدافمان و آگاهی از خودمان کمک خواهد کرد.
یافتن همراه زندگی
ما برای پر کردن تنهاییمان به دیگران نیازمندیم، اما این پر کردن نباید به هر قیمتی باشد. هر چه در مورد اینکه چرا دوست دارید فردی در زندگیتان باشد روشنتر فکر کنید، بهتر میتوانید دربارهی فردی که دوست دارید با او زندگی کنید، تصمیم بگیرید. شاید بهتر است اول این سؤال را به خودتان پاسخ دهید که اصلا چرا میخواهید رابطهای را شروع کنید.
یکی از مهارتهای زندگی بررسی باورهایمان حول این مسئله است. آیا باورتان این است که فقط همین یک نفر وجود دارد که می تواند شریک رویایی زندگیتان باشد و به محض اینکه او را ملاقات کردید او را خواهید شناخت؟ چنین باوری شما را تا چه حد تحت فشار قرار خواهد داد؟ اینکه معتقد باشید همین یک ملاقات به شما کمک خواهد کرد که طرف مقابلتان را کامل بشناسید. تغییر این باور به عنوان یکی از مهارتهای زندگی به کمک شما خواهد آمد و انتظار غیرواقعبینانه شما را خاموش خواهد کرد.
ساختن یک رابطه و نگه داشتن آن
ممکن است شما از آن دسته افرادی باشید که وقتی با جدایی روبهرو میشوید، دوست داشته باشید که به کنجی بخزید و با کسی صحبت نکنید. به آهنگهای غمگین گوش کنید و در کنج عزلت، به غم رفتنها و جداییها فکر کنید. در عین حال، شروع یک رابطهی جدید شما را گیج میکند و میمانید در یک تعارض بین ماندن و رفتن. گیج و مبهوت بین بودن و نبودن.
چه سؤالاتی از خود بپرسیم؟
بهتر است این سوالات را از خود بپرسید و به جوابهایی که به ذهنتان میرسد توجه کنید. در حفظ و ادامهی عشق و احترام در رابطهام چه نقشی دارم و چگونه این نقش را ایفا میکنم؟ من و محبوبم چه رفتارهایی داریم که شبیه هم هستند؟ چه رفتارهایی بین من و محبوبم تنشزاست و رابطه ما را دچار اصطکاک میکند؟ چه باورهایی درباره ی خودم و اینکه رابطهام چگونه باید باشد، باعث میشود رفتارهایی خودخواهانه داشته باشم و محبوبم را مقصر بدانم؟ چه اهداف و ارزشهای مشترکی داریم؟ در رابطهمان چه نکات خوبی وجود دارد؟ چه نکاتی در رابطهام را می توانم بهبود ببخشم؟ چه مسایلی در رابطهمان خوب پیش نمیرود؟ تلاش برای تغییر طرف مقابلم را میتوانم رها کنم یا هنوز به پذیرش محبوبم با تمام ویژگیهای خوب و بدش نرسیدهام؟
برای داشتن مهارتهای زندگی ، از کجا میتوانم شروع کنم؟
تصمیم برای ترک یک رابطه میتواند سختترین تصمیم باشد و فرایند دردناکی خواهد بود. یک رابطه تا به عرصه برسد، پستیها و بلندیهای بسیاری را باید پشت سر بگذارد. شما در یک رابطه، احساستان را وقف میکنید و تمام کردن آن روزهای پرشورو اشتیاق، طبیعتا تجربهی دردناکی خواهد بود. برای شنیدن یا گفتن شکایت، مهارتهای مورد نیاز را باید یاد بگیریم.
دوباره ساختن یا پایان دادن به رابطهی مشکلدار ممکن است به مواردی بیشتر از مهارتهای زندگی نیاز داشته باشد. در چنین مواقعی، بهتر است از یک متخصص کمک گرفته شود. گاه ممکن است ظرفیت روانی ما در روبهرو شدن با مسائل به حدی نباشد که به تنهایی بتوانیم حلش کنیم و در چنین مواردی، کمک گرفتن از فردی دیگر و یا متخصص روان برای ارتقای مهارتهای زندگی خودمان هیچ ایرادی ندارد.