شاید تا به حال در موقعیتهای پرتنشی قرار گرفته اید که در آن احساس درماندگی کرده و هر اقدامی را برای عوض کردن اوضاع بیفایده دانستهاید. احتمالاً برای این انفعال برآمده از ناامیدی، دلایلی نیز داشته اید. مثلاً این که قبلاً بارها برای تغییر اوضاع تلاش کردهاید؛ اما نتیجهای نداشته است. پس بهتر است دیگر آب در هاون نکوبید. به لحاظ روانشناختی چنین تجربهای را درماندگی آموخته شده مینامند.
در این رواننوشته با تعریف، مصداق ها و تأثیرات درماندگی آموخته شده آشنا می شوید.
درماندگی آموخته شده چیست؟
درماندگی آموخته شده (learned helplessness) زمانی اتفاق میافتد که فردی مرتباً با موقعیتهای پراسترس غیرقابل کنترل مواجه شود و به این باور برسد که نمیتواند موقعیت را کنترل کند یا تغییر دهد. او حتی وقتی امکان کنترل اوضاع فراهم میشود، دیگر هیچ تلاشی برای تغییر نمیکند. در واقع این فرد یاد گرفته است در آن موقعیت نمیتواند کاری از پیش ببرد. وقتی او با این تجربه درمییابد بین رفتارش و آنچه در پیرامونش اتفاق میافتد ارتباطی وجود ندارد، انگیزهاش را برای هر تلاشی از دست میدهد. به این ترتیب، حتی اگر فرصتی برای تغییر به دست آورد، اقدامی نمیکند.
درماندگی آموخته شده در بزرگسالان
درماندگی آموخته شده در بزرگسالان به این صورت مشخص میشود که فرد نمیتواند در شرایط پراسترس پاسخ مناسبی برای کاهش نتایج منفی یا افزایش نتایج مثبت در آن موقعیت ارائه بدهد. افراد در چنین موقعیتهایی معمولاً آن اتفاق بدی را که انتظارش میرود، می پذیرند و کوچکترین کنترلی بر آن اعمال نمیکنند. آنها حتی وقتی راه حلهای بالقوهای وجود دارد؛ در حل کردن مسائل موفق عمل نمیکنند.
در ادامه مثالهای آشنایی را در این مورد میبینید:
- فردی که بارها تلاش کرده است سیگار را ترک کند ولی موفق نشده است؛ به این باور میرسد که دیگر نمیتواند ترک کند و برای همیشه سیگاری میماند.
- فردی که بارها رژیمهای مختلف را امتحان کرده است ولی نتوانسته وزن کم کند. به این ترتیب فکر میکند دیگر هیچ وقت امکان ندارد به وزن مناسب برسد و دست از تلاش بر میدارد.
- فردی که قربانی خشونت خانگی است؛ بارها تلاش کرده است بگذارد و برود اما موفق نشده است. او گمان میکند هرگز نمیتواند شریک سوءاستفادهگرش را ترک کند؛ حتی زمانی که برای این تصمیم حمایت و کمک دریافت کند.

درماندگی آموخته شده در کودکان
گاهی درماندگی آموخته شده از کودکی آغاز میشود. وقتی مراقب اولیه نسبت به نیازهای کودک پاسخگو نباشد، احساس استیصال در او رشد میکند. به بیان دیگر کودک از همهی امکاناتش بهره میبرد تا توجه مراقبش را جلب کند؛ اما وقتی پاسخی دریافت نمیکند، نا امید میشود و دست از تلاش بر میدارد. این الگوی ارتباطی با مراقب اولیه میتواند در او منجر به شکلگیری نوعی احساس درماندگی فراگیر با نشانههای زیر شود:
- عزت نفس پایین
- انگیزهی کم
- انتظار موفقیت پایین
- زود دست کشیدن از تلاش
- عدم درخواست کمک از دیگران
- نسبت دادن عدم موفقیت به عدم توانایی
- نسبت دادن موفقیت به عوامل خارج از اختیار مثل شانس

چرا برای عده ای رخ میدهد، برای برخی دیگر نه؟
تجربیات زندگی هر فردی، آسیبپذیری او را برای تجربهی درماندگی آموخته شده تعیین میکند. تجربهی مکرر اتفاقات آسیبزا مثل مورد سوء استفاده قرار گرفتن در دوران کودکی یا خشونت خانگی با احساس درماندگی ارتباط دارند. با این حال، هر کسی که چنین تجربیاتی دارد دچار درماندگی آموخته شده نمیشود. سبک روایتی فرد، عامل مؤثر دیگری در به وجود آمدن این حالت است. سبک روایتی، شیوه ای است که فرد اتفاقات را برای خود معنا و تفسیر می کند.
افرادی که شیوهی روایتی بدبینانهای دارند و اتفاقات ناخوشایند را اجتناب ناپذیر و نتیجهی بیکفایتی خود میدانند؛ بیشتر از کسانی که سبک روایتی متعادلی دارند دچار درماندگی آموخته شده میشوند.
به این ترتیب، در این رواننوشته با تعریف درماندگی آموخته شده و ویژگیهای آن آشنا شدید. در صورتی که گمان میکنید دارای تجربهای مشابه با آن چه توصیف شد هستید؛ بهتر است به یک متخصص سلامت روان مراجعه کنید تا بعد از ارزیابی، کمک مناسبی دریافت کنید. در یادداشت “درماندگی آموخته شده و افسردگی” و “درماندگی آموخته شده در دانشآموزان” نیز میتوانید راههای حلهای مؤثری برای غلبه بر این مشکل بیابید.
منابع: