احساس تنهایی را همه ما تجربه کردهایم. اما این تنهایی، این واژه پر کاربرد و این دردِ درونی که همگان آن را تجربه میکنند، چیست؟ اگر حرف «ارسطو» را بپذیریم که اساسأ انسان موجودی اجتماعی است؛ پس شاید بتوان گفت که اجتماعی بودنِ انسان بدون درکِ آن روی سکه یعنی احساس تنهایی غیر ممکن است.
در این رواننوشته در تلاش خواهیم بود که انواع تنهایی را با توجه به دیدگاه اروین د.یالوم، روانپزشک وجود گرا، نام ببریم و درباره آنها به زبان ساده صحبت کنیم.
تنهایی به سه نوع تقسیم میشود:
- تنهایی درون فردی
- تنهایی بین فردی
- تنهایی اگزیستانسیالیسم
احساس تنهایی درون فردی:
در این نوع تنهایی، انسان ارتباط خود را با بخشهای دیگر وجودش از دست میدهد و انسجام «خود»، گسسته میشود. زمانی که فرد تسلیم باید ها و نباید ها میشود و خواستهها و آرزوهایش را در خود خفه و تک صدایی ایجاد میکند، صداهای بخشهای دیگر وجودش را نمیشنود و تنهایی درون فردی را تجربه میکند.
مرگ اعضای خانواده، ناکامی هایِ بزرگِ مالی، شکست در رابطهی عاطفی، طلاق و غیره میتوانند مثالی از این نمونه باشند. در این نوع از تنهایی، افراد احساس و هیجان آن واقعهی هولناک را نمیتوانند تجربه کنند. درواقع، بخشهای تجربه نشده به درهی ناهشیار سقوط میکنند. اما همیشه در این دره باقی نمیمانند و منشا بسیاری از ناهنجاریهای روانی را میتوانند شکل دهند. به صورت دقیقتر، زمانی که این مکانیسم دفاعی به صورت یک الگو و روش تکراری برای تجارب هولناک دیگر ما تبدیل شود، اختلال روانی روی میدهد.
- نمونه: در مراسم سوگواری دیده اید که مثلأ فردی که از نزدیکان تازه درگذشته است، واکنشی به این اتفاق نشان نمیدهد و انگار هیچ احساسی نسبت به اتفاق افتاده ندارد و شاید هم خیلیهایمان ایراد بگیریم که فلانی انگار عین خیالش نبود. این مواقع، موقعیت بحرانی برای فرد در سوگ نشسته است. قضاوت کردن و مُهر بیاحساسی به آنها زدن فقط وضعیت را بدتر میکند.

احساس تنهایی بین فردی:
این نوع از تنهایی به ارتباطات فرد با دیگران و اطرافیانش بر میگردد. ممکن است فرد در این نوع از احساس تنهایی، مهارتهای کافی در برقراری رابطه دوستانه و صمیمانه نداشته باشد. مثلأ اینکه فرد همیشه نگران است نکند در حضور دیگران حرفی بزند که باعث خجالتش شود و درنتیجه از اجتماعات دوری میجوید و انزوا را ترجیح میدهد.
البته این موضوع با کسانی که درونگرا هستند و با تنها بودن مشکلی ندارند، متفاوت است. کسانی که تنهایی بینفردی آنها دچار اختلال است، اتفاقأ تمایل فراوانی به برقراری روابط دارند؛ اما در آن ناکام هستند و به مرور زمان شاید انزوا را ترجیح دهند. اما افراد درونگرا وقتی تنها هستند، راضی هستند و مشکلی ندارند. ضمن اینکه افراد درونگرا ارتباطات قابل توجهی دارند و بر خلاف تصویر عموم، تمامأ انزوا و گوشه گیر نیستند. ناگفته نماند که ویژگی شخصیتی درونگرایی و برونگرایی یک طیف است و عموم افراد در وسط این طیف قرار میگیرند و معجونی از ویژگیهای درونگرایی و برونگرایی باهم هستند.
احساس تنهایی اگزیستانسیالیسم:
این نوع از تنهایی، ارتباط نزدیکی با تنهایی بین فردی دارد؛ ولی این دو با هم متفاوتند. در این نوع از احساس تنهایی، انسان با هر شدت از روابط صمیمانه، با هر کیفیتی از نزدیکی با دوستان و آشنایان، به ناچار آن را تجربه میکند. از این نوع تنهایی گریزی نیست و همهی ما با آن مواجه میشویم.
اصولا انسان یک موجود تنهاست. در تمام قصهها، در تمام اساطیر انسانی، در تمام مذاهبِ بشری در طول تاریخ به انواع گوناگون، زبانهای گوناگون، بیان شده است که رنج انسان تنهایی اوست در این عالم.
دکتر علی شریعتی
این سومین تعارض بنیادین انسان است:
- اولین تعارض بنیادین: مرگ
- دومین تعارض بنیادین: آزادی
- سومین تعارض بنیادین: تنهایی
- چهارمین تعارض بنیادین: پوچی
تعارضِ بنیادینِ تنهایی بدین معناست که انسان در وجود خویش اجتماعی است و تمایل به ارتباط دارد. اما در عین حال، تنها هم هست و این نیازِ وی به اجتماعی بودن، هیچ وقت برطرف نمیشود. این یک خلأ هستیشناختی است. چیزی که باید باشد اما نیست! چه خوش گفت شاعر بزرگ ما: با صد هزار مردم، تنهایـــــــی/ بی صد هزار مردم، تنهایـــــــــی (رودکی)

فرار از تنهایی:
بسیاری از مواقع، من و شما به خاطر ترس از تنهایی و احساس دردِ ناخوشایند آن به یک رابطه عاطفی رو میآوریم. غافل از اینکه با این انگیزه نمی توان یک رابطه عاطفی درست را تجربه کرد. رابطه عاطفی مطلوب، ساختنی است نه پیدا کردنی.
ساخت یک رابطه، نیاز به ارتباط دو طرفه (من-تو) دارد. یعنی اینکه ما تمام بخشهای وجود دیگری را بشناسیم و با آن ارتباط برقرار کنیم. شاید برایتان اتفاق افتاده باشد که پس از گذشت زمان اندکی از محبوبتان خسته و دلسرد میشوید. این موضوع بیشتر زمانی اتفاق می افتد که ما فاقد شناختی کلنگر از طرف مقابلمان بودهایم و فقط به بخشی از وجودش توجه کردهایم. سنگ بنایِ یک ساختمانِ عاطفیِ مناسب، در دیالوگ طرفین قرار دارد. در یک رابطه، دو فرد وجود ندارند، یک چیز وجود دارد و آن رابطه است. اما این جمله، متفاوت از عکسنوشتههایِ اینستاگرامی است. ما یک روح در دو بدن هستیم را حتما شنیدهاید:)
فرار از مسئولیت
ما باید یاد بگیریم چگونه در یک رابطهی دو طرفه باشیم، ضمن آنکه فردیّت و استقلال خودمان را نیز حفظ کنیم. متعادل کردن این وزنه بسیار دشوار است. جالب است بدانید که ما اغلب فردیّت خودمان را فدای یک رابطه میکنیم و این شاید نشانهای از نیاز شدید ما به رابطه باشد.
در کشاکش قدرتِ نیاز به خودمختاری و نیاز به رابطه، رابطه دست برتر را دارد.
چه بسیار کسانی که خود را در دیگری محو میکنند تا از اضطراب تنهایی فرار کنند. تنهایی در فردیت فرد گره خورده است. فرد برای اینکه خود را یک موجود دارای هویت احساس کند، باید درد تنهایی را تحمل کند. دریافت فرد از موجودیت خویش، مسئولیت بسیار سنگینی است. اینکه من، تنها و مسئول زندگی خودم هستم.
در روابطی که فرد، استقلال و فردیّت خود را به دیگری تسلیم میکند، در واقع احساس مسئولیت خود را به دیگری واگذار کرده است. در این فرایند، فرد با حذف خودش، اضطرابش را از بین میبرد. به طور خلاصه، اضطراب باید به یک فرد با هویت مشخص وارد شود. وقتی کسی نیست، اضطراب به چه چیزی میخواهد وارد شود؟!
این پدیده میتواند علت پیوستن به بسیاری از گروه ها باشد. فرد با کم رنگ کردن مسئولیت خویش و انتقال آن به گروه و دیدن فردیّت خویش در گروه، اضطرابِ درکِ مسئولیتِ خویش را کاهش میدهد.

چه باید کرد؟
- در مورد تنهایی درون فردی که نیاز به یک روانشناس است که کمک کند تا فرد تجربهی تجربه نشده را دوباره و به آرامی و با همهی وجود تجربه کند و با آن کنار بیاید و در طی درمان، بخشهای نامقبول خودش را بپذیرد.
- در مورد تنهایی بین فردی نیز آموزش مهارتهای بین فردی میتواند راهگشا باشد. اینکه یک رابطه سالم چیست و چگونه میتوان به آن دست پیدا کرد.
- درد تنهایی اگزیستانسیال را باید تحمل کرد البته حل شدن مشکلات تنهاییهای قبلی سهم قابل توجهی در کاهش درد این نوع از احساس تنهایی دارند.
منبع: رواندرمانی اگزیستانسیال – دکتر اروین د.یالوم – ترجمهی دکتر سپیده حبیب – نشر نی